سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعرانه

مشغول "سپیته "کردن تو اینتر نت بودم که تو وبلاگ دوست خوبم جناب آقای اژدری به مطلب زیبایی برخورد کردم.

یه عکس از کودکیهاش زده بود و وبه قول خودش تنهاترین عکسی بود که از اون سالهای خاطره انگیز داشت .و در کنارش عکسی از امروزش که

 ماشااله واسه خودش و جامعه کسی شده وجزء هنرمندان مطرح شهرستان. استان . وکشورمون هست. منو برد تو خاطرات کودکیهام. تو

 سالهای جنگ و سختیها و نداریها. ولی سالهایی که مردم با وجود نداری و فقر. دلشون خوش بود . باهم بر و بیا داشتن . همسایه ها همدیگه

 رو میشناختن و اگه آدرس کسی رو میپرسیدی تا چهل خونه اونورتر رو بهت میگفتن . اما امروز چی؟ خود من اسم همه همسایه های

توی کوچه مون رو نمیدونم.توی سالهایی که عراق مثل نقل و نبات رو سرمون بمب میریخت و شبا جرات روشن کردن چراغ رو نداشتیم. جزیره

 خارک رو که میزدن فکر میکردی بمب دو کوچه اونطرف تر افتاده . اما همون شبا تو تاریکیها و بی برقیها شب نشینیهامون براه بود و دلمون

 خوش. حرمت بزرگتر و کوچیکتری حالیمون بود .در مقابل حرف بزرگترا جیکمون در نمیومد.

شلوارامون اینقدر وصله میخورد که دیگه جا برای وصله زدن نداشت . کتابامون رو با کش میبستیم و با کفش "داملاپ" میرفتیم مدرسه و با

 همون کفشها فوتبال بازی میکردیم و با همونا به مهمونی میرفتیم....چیزی هم بنام پول تو جیبی نداشتیم.عشقمون نشستن پای تلویزیونای

 قدیمی سیاه و سفیدی بود که خونه همسایه نگاه میکردیم . "بل و سباستیان"مدرسه موشها""حنا دختری در مزرعه" "هاکلبری فین" "هادی وهدی"و.......

اما الان led سه بعدی هوشمند52 اینچ تو خونه هاست و لی دلامون خوش نیست. الان "دیکیز " دویست هزار تومنی میپوشیم و دلامون خوش

 نیست. کت و شلوار نانو . اینتر نت.ماهواره .تبلت.موبایل  دو میلیونی و..... اما دلمون خوش نیست . چرا...چرا.......؟

 

"سپیته "sepiteh  درگویش محلی به معنی جستجو میباشد.

یاد باد آن کودکیها

 

 

دریای گناوه "خلیج همیشه فارس" 16مرداد61

رویای کودکی

شهریور61درب خانه قدیمیمان

منزل پدر بزرگ

مهر 63 منزل قدیمی پدر بزرگ "سرخور"

کودکیها

دیماه 1362

در کنار خاطرات جنگ. کشتیهای سوخته

تابستان 82 جزیره خارک

و اکنون 33 سالگی

سمیرم تابستان 90