خاموشی است.
پلک مهر سنگین است.
صداقت خواب میبیند.
نقاب تیرگی بر چهره شهر است.
نگاه پنجره از طرح لبخند ستاره سرد وغمگین است
شب است و حسرت خورشید.
و جشن تیرگی ها بی حضور ماه.
هزاران شاید اما بیشترها نور کوچک
همچو گندم پاشی دستان دهقانان
فضای آسمان را اندکی از تیرگیها می رهاند چند.
سپهر اینک کمی بو دار و ننگین است.
زمین هم با ترک خورده لبانش فرش مهمانیست.
همه در انتظار صبح مهتابند.
به فکر یک طلوع از جنس پروانه
و می خندند دستانی که پشت تیرگیها گرم تزویرند.
و دستانی که ازخون چکاوکهای عاشق
شوم و رنگین است.
ولی مهتاب امشب داغدار شمع دوشین است.
و پشت پرده ابر سیاه آسمان
همچون عروس شرمسار شام آدینه
نهان تا صبح تاریکی است.
ولی این انتظار سخت
بی پایان و سنگین است
روح اله فروتن
تیرماه83