در سال 1341 در شهرستان بندر گناوه دیده به جهان گشود.و در یک محیط آکنده از صمیمیت زندگی را آغاز کرد. به گفته مادرش او از 5 سالگی نماز می خوانده و از کودکی سعی در
شناخت دین و آیین و محیط اطراف خود را داشته است .در دوران دبستان و راهنمایی از تمام امکانات جهت تکاملش به سوی الله یاری می جسته و یکی از شاگردان ممتاز بوده است.
دوران متوسطه را در دبیرستان طالقانی بندر گناوه گذراند و در رشته فرهنگ و ادب سعی در تحقیق مبادی قرآن ،زبان عربی و فرهنگ قرآن نمود. وی همواره یکی از چهره های فعال مدرسه
بود و با هجرت و شهادتش درس توحید را به همسالانش آموخت.
او در زندگی اجتماعی سعی داشت به برادران و خواهران دینی کمک کند.و بارها با پول بدست آورده از دسترنج کارگریش کتابهای داستان خریده و به بچه ها هدیه کرده بود.
شهید جواد فروتن با تمام عشق و ایمان در کلاسهای درس قرآن حضور می یافت و در مجالس سخنرانی،تفسیر قرآن و ذکر فضایل و مناقب خاندان عصمت و طهارت ع حاضر می شد.
اواخر سال 56با همکاری چندین تن از دوستانش "گروه میثم" را تشکیل داد و در پخش اعلامیه های هشدار دهنده امام جدیت وافر نمود.او همچنین در اولین خروش مردم مسلمان گناوه حضور
فعال داشت و در اولین راهپیمایی ، مزدوران شاه وی را به سختی مجروح و مصدوم کردند.و در راهپیمایی دیگری حامیان رژیم سفاک پهلوی وی را دستگیر و زیر شکنجه قرار دادند.ولی او زیر
شکنجه دژخیمان شاه دو روز تمام مقاومت کردو به اظهار یکی از همرزمانش در زیر باران سرنیزه هایی که بر بدنش فرود می آمدبا شعار"لا اله الا الله" و "یا صاحب الزمان"مامورین شاه را دیوانه
کرده بود که پس از مقاومت شدید در برابر مزدوران مجبور به آزاد کردن وی شدند.
در خروش توده های مردم مسلمان گناوه به عنوان یکی از چهره های فعال مسلمان و متعهد دوش بدوش همرزمانش پیکار نمود.در توطئه های گروه های چپ و منافق در مدارس، با تمام
قدرت به مقابله با آنان پرداخت و چون خاری در چشم دشمنان اسلام خواب از چشمان آنان ربوده بود.با تشکیل سپاه همدوش یارانش با همه توان به ایثارپرداخت و چون نمی توانست تمام
وقتش را در سپاه بگذراند به عنوان پاسدار ذخیره به انجام مسئولیت الهی خویش پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی بی صبرانه آماده رفتن به جبهه شد و علیرغم تاکیدات برادران همرزمش برای ماندن در پشت جبهه،عشق شدیدش به لقاء الله اورا به قربانگاه کشاند. از اول فروردین
ماه سال 60د رجبهه دب حردان قهرمانانه به پیکار پرداخت و بعد از آن به جبهه شوش دانیال برای کمک به برادران همرزمش شتافت و در پیکاری سخت در غروب جمعه 8 خرداد سال 60
به دیدار حق نائل گشت و برگی دیگر از پیروزی های مسلمین ورق خورد.
یک عبارت از وصیتنامه شهید. "من از ملت مجاهد و مسلمان کشورم میخواهم که اگر همه امت هم شهید بشوند و بجز یک نفر باقی نماند، من ازآن یک نفر میخواهم که تسلیم دشمن نشود."
متن فوق قسمتی از تکه بریده روزنامه اطلاعات استان بوشهر به تاریخ 31 تیرماه 63 است. که در آلبوم خانوادگیمان بود و گفتم توی وبلاگم بگذارم تا تجدید خاطره ای باشد.
راهشان پر رهرو نامشان همیشه جاوید برپیشانی تاریخ. روح برادرم با روح تمام شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی با شهیدان کربلا محشور شود انشالله.