سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعرانه


خوب گوشهاتو باز کن ، سرت درد می کنه واسه دردسر ؟ آخه  این مدل عاشق شدن الان برازنده ی تو هست ؟

که چی بشه تریپ عاقل اندر سفیه گرفتی ؟

 تو شعر می فهمیدی یعنی چی ؟ تو از کی تا به حال " امشب در سر شوری دارم " گوش کن بودی و ما خبر نداشتیم.

ببین برای اولین و آخرین بار بهت می گم این راهی که تو رفتی تهش به جهنم هم نمی رسه ! حیف جهنم نیست که تو رو توش راه بدن ؟

بهت می گم پسر این کار قباحت داره ، کثیفه ، به خودت اگه رحم نمی کنی به اون زن و بچه  مظلومت رحم کن چیه بازم زیر لب می گی :

"چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد"

 

حالا موقعی که دیدی کاری که داری می کنی، آخرش چه خون و خونریزی داره معنی "موج خون فشان" رو هم می فهمی .

آخه بی شرف من چه لقمه حرومی به تو خوروندم یا ننه ات چه شیر ناپاکی به تو داد که درست 40 سالگیت وقتی یه مرد آدم می شه تبدیل شدی به حیوون و بعد می گی عاشقم .

زنه اومده پیش من با ناز و عشوه چنان حرف می زنه که ....

 هرچند حق داره ! می گه اینم پدر همون پسره ! اینا بویی از معرفت و جوونمردی نبردن . چی؟ پس لنگه خودم هستن!

یکی نیست بگه خانم ما این ترکیب های من در آوردی "نیمه گمشده" و "عشق محال" و"گناه مقدس" رو حفظیم بشین زندگیتو کن ، نجابت و حیثیتتو زیر سوال نبر. مردی که می دونه تو شوهر داری و باهات رابطه عاشقانه برقرار می کنه حتی اگه پسر بی شرف خودم هم باشه که هست ، به موقعش همچینی کنارت می ذاره که نفهمی از کجا خوردی .

باز لب ور می چینه ، بغض می کنه ، چهار تا قطره اشک می ریزه که عاشقم !

ببین پسر من ببین من که سخت گیر نیستم ، اگه زنتو دوست نداری ، اگه داری به خاطر بچه ها تحملش می کنی ، اگه بوی پیاز داغ می ده ، خوب اشکال نداره تو هم شیطونی کن ، اما با آدمش ، کسی که آزاد باشه .

ببینم از این قایم موشک بازی خودتون خسته نشدین ؟

غیرت نداری که همون به اصطلاح عشقت از پیش تو که جدا می شه می ره پیش شوهر ش ؟ اذیت نمی شی که سکوت کردی هی می گی خدا عشق رو می فهمه !

داستانکی از وبلاگ"داغ ننگ خورده

صنم میزاده